سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خودمو خودش




به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب ... چی گذاشتیم از منو تو به جز آرزوی برآب...

به چه قیمتی غرورو سر راهمون کشیدی ... چرا لحظه های باهم بودنامونو ندیدی؟!

خوب من ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود ،، هر دوتامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد...

چیزی از لحظه نمونده منو تو لحظه رو کشتیم حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم...

  

اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بذار

                              نذا تو فکر تنهایی گم بشم نذا حرف و حدیث مردم بشم!

  

دلمو اینقده نشکن آخه این دل عاشقت بود ... له نکن این قلب خونو آخه روزی لایقت بود

دلمو اینقد نسوزون، مگه چی مونده از این دل؟!

رفتیو با بی وفاییت زدی مهر نقص باطل...

تو که دوس نداشتی باشی چرا آتیشم کشیدی ... اونکه تو خود خواهیات مرد دل من بود تو ندیدی

از تو خونه ی وجودم به چه آسونی پریدی ... ریختن غرور این فردو نه دیدی!! نه شنیدی!!

 

اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بذار

                             نذا تو فکر تنهایی گم بشم نذا حرف و حدیث مردم بشم!

اگه دوسم نداری به روم نیار...!!!


نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 1:30 صبح توسط سارا نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت