سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خودمو خودش




 دیدی دلم شکست!
دیدی چینی اصل قلب خویش
سپردم به دستهای خواهشت
دیدی بی حواس!
پایت به سنگ خورد،افتاد بر زمین...شکست
دیدی چه بی صدا دلم شکست!
دیدی حدیث عشق و جنونت فسانه بود
دیدی عاشقانه هایت فقط یک ترانه بود
دیدی عشق پاک من برایت بهانه بود
و کلام نگاهم برایت چه بیگانه بود

دیدی کوهکن!
دیدی به جای کوه غم ،تیشه ات قلب من نشانه گرفت
دیدی قایق عشقم ز دریای محبت کناره گرفت
کبوتر دلم هوای آشیانه گرفت
آسمان غم ابر ناله گرفت
دیدی ...عشقت حباب بود و در هوا شکست
دیدی دلم شکست
بی وفا!
بیهوده مکوش دلریزه های مرا جمع آوری کنی
مرا با دروغ های خود باز راضی کنی

که از چهره ام رفع دل آزاری کنی
با اعتمادم بازی کنی
دیدی دیوار صوتی هفت شهر عشق با ناله غم شکست
دیدی دلم شکست!

دیدی.....نفهمیدی
عشق دلباختگیست
برای دلبر سوختگیست
با رنج و غم آمیختگیست
و در آخر با مرگ در آویختگیست

دیدی صیاد
دیدی کبوتر جلد بام تو در گوشه قفس بال و پرش شکست
دیدی؟.......نه ندیدی
باور نمی کنم
چون هرگز راز دل نگفتمت

با دیده غمین فقط نگریستمت
شاید در سوگواری وفا گریستمت
من دگر آن عاشق همیشه نیستمت

باد بی صفا!
دیدی کلبه چوبی اعتمادم با وزش خشک جور تو چه ناروا شکست
دیدی دلم شکست؟
دیدی زمن چه ماند؟
اشکی همیشگی
گلی تازه نشدنی
بی دلی باور نکردنی ،خاطره ای دست نیافتنی
دیدی سنگدل!
کوزه چشم من که چشمه ناب ترانه بود
با سنگ دلت برای همیشه شکست
دیدی دلم شکست؟
دیدی هرگز ترا نشناختم
همه چیز را در نرد عشق باختم
من که با تو رویاهای جوانی ساختم
شجاعانه بر لشگر رقیبان تاختم
دیدی شاه بیت غزلهای ناب من
شعر من پس از تو چه سرد شد
دشت سبز عشق چه زرد شد

سراسر دنیا حدیث درد شد
کودک روحم در آسیاب غم مرد شد
دیدی همبازی کودکی
در بازی قشنگ مهر
آخر تو جر زدی
بردی و جایزه ات یک عشق تازه بود
حال ببین در من .... بهار غروب کرده را
پاییز رسوب کرده را
زمستان خانه خریده را
تابستان مستانه رمیده را
بیا .....دلریزه های یاقوت گونه ام را بده
نمی توانی مثل قوری قدیمی مادربزرگ بندی بر آن زنی
ترسم که تیزی لبه هایش
دست نامهربان ترا چون خود زخمی کند
ای عشق حقیقی در ما طلوع کن
بگذار تا قلب پاک ما با نیشتر غم تو بسوزد و بسازد
و با جرعه های می ات مست کند
مست مست
و چون قطره ای ما را به اقیانوس تو برساند

 

خدایا، آنکه در تنهاترین تنهاییم، تنهای تنهایم گذاشت....

خواهشی دارم...

تو در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار...

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/15ساعت 7:56 عصر توسط دارا نظرات ( ) |




[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در دوشنبه 89/10/13ساعت 1:11 صبح توسط دارا نظرات ( ) |




نامه ی چارلی چاپلین به دخترش :

 تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده. هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن

سلام

دوباره من اومدم، نشناختید؟

من دارا بدوم دارا هستم نمیدونم دارا باشم یا نه!!! وای که تو نبود من چقدر احساس تنهایی کردید، میدونم که خیلی سخت بود ولی من برگشم. سارا جونمم خیلی وقته که برگشته، شرمنده اونقدر ما دوتا مشغول بودیم که وقت نمیکردیم بیایم سر بزنیم.

جاتون خالی دارا و سارا توی این چند مدت که اینجا نیومدن کلی دعوا کردن.

خیلی حال داد.... میگن ابلهان دعوا کنند بقیه باور کنند... مگه نه؟

وای که حال و هوای این وبلاگ چقدر گرفته شده، اینجوری دوس ندارم.

اصلا هرکی میاد اینجا سر میزنه باید یه جک بنویسه.... خداییش اگه ننویسید نامردید، نیاز نیست دنبال جک بگردید، هرچی به ذهنتون اومد بنویسد مثلا من الان یکی میگم شما یاد بگیرید....

وایسا....

الان میگم....

صبر کن....

هولم نکنید دیگه الان میگم...

حالا که اذیت میکنید اصلا نمیگم...

ولی میگم....

نمیگم...

 ها ها ها....

ترکه میره سربازی دور کلاش قرمزی

هه هه هه.... بخندید.... ها ها ها... بخندید ضایع نشم..... یاه یاه یاه.....

جون علی دایی حال کردی؟

بدو یه جک بگو بدو

بدو بدو، بدو بدو هی هی....

 

 

راستی یه چیزی رو بهتون گفته بودم؟

                                        اینکه:

 سارا عشقه منه

 


نوشته شده در یکشنبه 89/9/28ساعت 5:45 عصر توسط دارا نظرات ( ) |




سلام.

بالاخره بعد یه مدتی اومدم. فکر کنم یه هفته ای هست که نیومدم، میدونید چی شد؟ من یه هفته ای هست که از رفاقت هیچی نفهمیدم، همش جنگ اعصاب بود. هروز و هرشب همش بحث میکردیم. جفتمون میگیم که همدیگرو دوست داریم ولی نداریم. نمیدونم شایدم داشته باشیم. من که قبلا خیلی دوسش داشتم، توی دوس داشتنم هم ذوق و شوق زیادی داشتم ولی سارا سعی کرد من هم مثل خودش کنه، منم 2،3 روزی هست که بی تفاوت شدم. من دیروز ظهر تموم کردم. یعنی تمومش کردیم بعد از این که تموم شده بود تونستم یه نفس راحت بکشم. یه هفته بود که تمام فکرو ذکرم شده بود سارا، اینکه نکنه از دستش بدم. ولی اینکه یه نفر توی  یه هفته، نمیدونه یکی رو داره یا نداره خیلی سخته. بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کنید فکرم مشغول بود و حرص میخوردم. ولی دیروز غروب دوباره شروع شد. قرار شد چیزایی رو که من میگم انجام بده. ولی من که تا الان چیزی ندیدم. حالا هم دیگه واسم مهم نیست. واسم مهم نیست که زنگ نمیزنه، واسم مهم نیست که کمتر اس میده، واسم مهم نیست که با بقیه چه رابطه ای داره. کلا سعی کردم چیزی واسم مهم نباشه. چون خودش اینطوری خواست. منم شدم مثل خودش.

حالا هم تصمیم گرفتم هر چند وقت یه بار بیام اینجا یه شعر یا مطلب بذارم. نه واسه کسی، واسه دلم.

از دستش هم ناراحت نیستم، خب اخلاقش اینجوریه،منم نمیتونم عوضش کنم. احتمالا روزی برسه که همین چند تا اسی رو که بهم میدیمو ، ندیم و یواش یواش از یاد هم بریم.

قصه ما به سر رسید کلاغه به زیدش نرسید(این جمله طنز بود ولی شما جدی بگیرید)

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب

 

 

 

این آپم خیلی غم انگیز بود من همیشه طنز مینوشتم ولی نمیدونم چرا این مطلب اینقدر غمناک بود حالا یه جک میگم روحیتون عوض بشه.

 

کره خری از مادرش پرسید :من چطوری به دنیا امدم ؟ مامانش گفت :بابای خرت خر شد. عاشق من ماده خر شد. من خرم خر شدم عاشق اون نره خر شدم . اینطوری شد که خر تو خر شد و کره خری به در شد...

مگسه نامزدش رو می گیره تو بغلش، میگه: عزیزم! من تو را با هیچ گهى عوض نمی کنم!

  این که 2 تا جک شد!!! عیبی نداره شما اندازه یه دونه جک بخندید.

 

شاد بودن تنها انتقامی است که می توان از زندگی گرفت. "چگوارا"


نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت 4:50 عصر توسط دارا نظرات ( ) |




 

 

نامه ی چارلی چاپلین: تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز ...

 

 

عشق را دوست دارم ولی نه در قفس

بوس را دوست دارم نه در هوس 

تو را دوست دارم تا آخرین نفس

 

 

  دوست دارم سارا جونم

 


نوشته شده در شنبه 89/7/17ساعت 4:20 عصر توسط دارا نظرات ( ) |

<      1   2   3      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت